سه شنبه , اسفند ۲۹ ۱۴۰۲
خانه / مجریان تلویزیون / شیده معاونی مجری قدیم کودک

شیده معاونی مجری قدیم کودک

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 7 میانگین: 3.4]

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

شیده معاونی

گفتگو با خانم مجری و خاطرات کودکان دهه ۶۰ ،وقتی وارد اطاق شدم ، ‌خانمی را دیدم که پشت به در ورودی نشسته و به موبایلش نگاه می کند. از دیروز که می دانستم قرار است با او حرف بزنم ، خاطرات گنگ و مبهم سال ها قبل برایم زنده شد. وقتی سلام کردم، یکی از یادگاری های دوران کودکی ام را دیدم که با لبخندی درست مثل همان روزها جوابم را داد و تمام نگرانی ام برای مصاحبه از بین رفت. بیشتر یک گپ دوستانه بود تا مصاحبه ی رسمی ، درتمام طول صحبت هایمان صدای آشنایش باعث می شد فکر کنم هنوز در همان سال ها هستم . این شما و این هم گپ و گفت ما با یکی از خاطرات مشترک کودکی همه ی مان.

لطفا خودتان را معرفی کنید.

*من شیده معاونی، متولد سال ۵۱ هستم. یک دختر به نام نازنین دارم .. رشته تحصیلی من زمین شناسی است. دخترم کلاس دوم دبیرستان است و در رشته تجربی درس می خواند .همسرم استاد دانشگاه و معاونت دانشجویی دانشگاه آزاد واحد تهران شمال هستند و ریاضی تدریس می کنند.سال ۷۱ ازدواج کردیم. کارم را از سال ۵۹ شروع کردم .زمانی که هشت سالم بود. البته من اصلا قصد این را نداشتم وبه این نیت نرفتم رادیو که بخواهم کار اجرا داشته باشم .من همیشه گفته ام به برکت قرآن وارد این کار شدم .

لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید.

*ما با پدر بزرگم زندگی می کردیم. پدر مادرم فردی بسیار متدین و معتقد بودند و من از آنجایی که خیلی دوستشون داشتم از سن سه چهار سالگی کنار دست ایشان می نشستم و به قرآن خواندن شان گوش می دادم. از همان سن سوره های جزء سی ام قرآن را با شنیدن و با تمرین و ممارست و زحمتی که ایشان برای من کشیدند ،حفظ شدم و در سن هشت سالگی می توانم بگویم دو سوم جزء سی ام قرآن را حفظ بودم . سال ٥٩ رادیو از کودکانی که قرآن و یا شعری حفظ بودند ، دعوت کرد تا مهمان برنامه شان شود و من هم به کمک مادرم نامه ای برای آن برنامه نوشتم .بعد از چند وقت به رادیو دعوت شدم و همراه مادرم به آنجا رفتم.

بچه های زیادی با خانواده های شان آمده بودند .مرا صدا کردندو مدیر گروه کودک به من گفت اولین نامه ای که به دستم رسید ، نامه ی تو بودو برایم جالب بود که نامه را با خط بچگانه ی خودت نوشته بودی. بقیه بچه ها مشخص بود که نامه یشان را پدر یا مادر نوشته اند. و گفتند که تو قید کردی در نامه که سوره هایی از جزء سی ام قرآن، ایت الکرسی و نماز و این ها را بلدی .واقعا همینطوره؟ گفتم: بله .گفتن چند تا سوره از قرآن را بخوان و خلاصه من به نوعی وارد رادیو شدم. همان روز به من گفتند علاوه بر اینکه مهمان برنامه هستی ، ما به تعدادی مجری هم نیاز داریم .بعد از متن خوانی من و تست صدا ، برای کار اجرا هم انتخاب شدم.

از آن سال به بعد برنامه کودک رادیو تغییر نام پیدا کرد به نام بچه های انقلاب و من به همراه چند نفر دیگر کار اجرا را بر عهده داشتیم که من کوچک ترین عضو گروه بودم.

شروع کار در این سن برای تان سخت نبود؟

*خوب سختی های خودش را داشت ، مثلا باید نوشته ها را به خط خودم می نوشتم تا بتوانم بخوانم. یا انجام کارهای مدرسه و ساعت های طولانی ضبط گاهی خسته ام می کرد. مخصوصا اینکه شرط ادامه ی کار من این بود که جز سه نفر شاگرد اول کلاس باشم و کارنامه ام با نمرات خوب ، را به تهیه کننده نشان بدهم.آرم برنامه بچه های انقلاب را هم من به همراه چند تا ازدوستانم ضبط کردیم .بعد هم برنامه ای مخصوص نوجوانان را اجرا کردم .
من در سال ۶۹ در رادیو کارمند رسمی شدم در هجده سالگی. از سال ۷۱ کارم را در شبکه یک گروه کودک شروع کردم.از سال ۷۱ همزمان علاوه بر اجرای در رادیو کار اجرای کودک در تلویزیون هم داشتم تا سال ۸۱ شبکه یک بودم . از سال ۸۳ هم در شبکه دو با گروه کودک کار کردم تا سال ۹۲ که بازنشسته شدم.

آشنایی شما باهمسرتان چگونه بود؟

*ازدواج من سنتی بود ، خانواده ها باهم آشنا بودند. اول دختر دایی من عروس این خانواده شد و بعد من به عنوان عروس دوم به این ترتیب با دختر دایی ام جاری شدیم .

اداره ی زندگی خانوادگی با اشتغال و نوع کار شما ، مشکلی ایجاد نمی کرد؟

*من واقعا جا دارد اول تشکر کنم از مادر عزیزم و پدرم که در قید حیات نیستند ولی واقعا زحمت کشیدند برای من. ببینید یک بچه هشت ساله کلاس دوم دبستان بخواهد هم زمان هم درس بخواند و هم سر کار برود ، خیلی کار سختی است. مادرم در این زمینه خیلی مشوق و کمک من بودند. خیلی وقت ها اظهار خستگی و ناتوانی می کردم اما مادرم به من امید می دادند.واقعا نمی دانم که چطور می توانم از ایشان تشکر بکنم جز اینکه فقط می توانم بگویم برایش آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم سالیان سال سایه همه مادران و مادر من بر سرمان باشد و سلامت باشند.
سال ۷۱ من و همسرم نامزد کردیم و سال ۷۳ ازدواج کردیم ،سال ۷۱ من هم کارم را در شبکه یک آغاز کردم ، هم نامزد کردم و هم در دانشگاه قبول شدم.(با خنده) سال پر برکتی بود اما خیلی سخت.

همسرتان با این همه اشتغال مشکلی نداشتند؟

*همسرم به خاطر آشنایی که از قبل با من داشتند ،می دانستند که رادیو کار می کنم و تلویزیون پذیرفته شدم ولی اولین صحبتی که با همسرم داشتم این بود که من شرایطم به این صورت خواهد بود که ممکن است شرایط سختی باشد .خانم های دیگر شاید دوتا مشغله داشته باشند اینکه کار بیرون داشته باشند و خانه داری یا اینکه دانشجو باشند و خانه داری .ولی من سه تا کار دارم . هم دانشجو هستم هم کار بیرون هم خانه داری .به هر حال شما باید همراه من باشین اول خوب فکر کنید اگر مشکلی نداشتید ، در مورد مسائل دیگر صحبت کنیم. ولی خدا را شاکر هستم از این جهت همسرم واقعا خیلی با من کمک بودند. چه بسا ایشان هم خیلی وقت ها مشوق من بودند من اگر اظهار خستگی می کردم مشوقم بودند که ادامه دهم. واقعا من از این لحاظ هیچ مشکلی نداشتم .بعد از اینکه درسم تمام شد بهمن ۷۷ دخترم به دنیا آمد .

من و همسرم ، هر گاه دچار مشکل می شویم باهم گفتگو می کنیم . بدون پیش داوری آنقدر حرف می زنیم تا یکی از ما قانع شود

فرزندتان از کار شما لطمه نخورد؟

* خوشبختانه لطمه ای نخورد. همسرم هم خیلی کمک می کرد. مواقعی که من نبودم ، مادرم از ایشان نگهداری می کرد.گاهی من تا دیر وقت ضبط داشتم و زمانی که برمی گشتم ، مادرم بدون کوچک ترین اخم و تخمی و اظهار ناراحتی با من برخورد می کردند. همراهی خانواده بسیار موثر و مهم است.

یعنی در نقش مادری شما خللی وارد نشد؟

* من سعی کردم که نشود. فکر می کنم کیفیت رابطه هم خیلی مهم است. تمام تلاش من این بود که ساعاتی که کنار نازنین ، دخترم هستم ، زمان های نبودنم را جبران کنم.گاهی خانم هایی هستند که اشتغالی ندارند اما آنطور که باید برای خانواده وقت نمی گذارند.

دختر شما مشکلی با اشتغال تان نداشت؟

*دخترم وقتی بزرگ تر شد جز یکی از مشوق های اصلی من بود.مثلا بارها حتی می شد ما شهرستان ها برنامه برایمان می گذاشتند یا دعوت می شدیم حالا اعیاد مختلف و … یعنی اولین کسی که می گفت حتما شرکت کنم دخترم بود . گاهی حتی زنگ می زد و می گفت: من دلم اینقدر تنگ شده اندازه یک شته شده ولی واقعا همراهی می کرد .
البته حتما من برای خانواده ام کاستی هایی داشتم اما آنها همیشه همراهی ام کردند.

از آشپزی تان برای ما بگید.همسرتان از دستپخت شما راضی هستند؟

*اگر من جواب بدم ، تعریف از خودم می شود اما هم خودشان تعریف می کنند و هم اینطور که می گویند، همکاران شان هم راضی اند.

شما با اینهمه مشغله ی روزهای اول زندگی تان چطور آشپزی را یاد گرفتید؟

*باورتان نمی شود من قبل از ازدواج حتی یک تخم مرغ هم نیمرو نکرده بودم هم مادرم نمی گذاشتند و هم خودم تنبل بودم! جالب است اولین غذایی که من درست کردم قورمه سبزی بود. یعنی غذایی که لازمه خیلی جا افتاده بشود ولی انصافا خوش مزه شد.که همسرم تعجب کرده بودند. من خیلی چیزها رو با نگاه یاد می گیریم ، آشپزی یک کار عملی است و تمرین می خواهد ولی من اکثرا کارها رو با نگاه کردن یاد می گیرم.

اختلافاتتان را با همسرتان چطور حل می کنید؟

*بیشتر با صحبت کردن یعنی اگر اختلاف نظری پیش بیاید واقعا می نشینیم و حرف می زنیم بالاخره یا ایشان من را قانع می کنند یا من ایشان را قانع می کنم.

از دست همسرتان که عصبانی می شوید چه کار می کنید؟

* اولا من زود بروز نمی دهم یعنی عنوانش نمی کنم . می توانم بگویم که شاید یکی از عیب هایم همین باشد که خیلی می ریزم در خودم ولی وای به آن روزی که منفجر بشوم. به خاطر همین اوایل بیشتر برای ملاحظه ، مشکلاتم را نمی گفتم اما به مرور فهمیدم که نتیجه ی خوبی نمی دهد.باید مشکلات بیان شود و حل گردد .

الان می توانم بگویم که خدا رو شکر چون این رویه را در پیش گرفتیم و چندین سال است که تمرین کردیم و باهم گفتگو می کنیم ومی بینیم واقعا چقدر راحت مشکلی که اصلا فکرش را نمی کردیم که حل شود ، با این روش به سادگی بر طرف شد.

به هر حال یک وقت هایی حق با من و یک وقت هایی حق با ایشان است .هیچ وقت یک طرفه نیست. به نظر من در اختلافات مقصر همیشه دو طرف هستند. حالا ممکنه یکی کمتر تقصیر داشته باشد و یکی بیشتر. ولی اینکه آدم بگوید مقصر فقط یک نفر است یا مثلا شما فقط در این زمینه مقصر بودی و اشتباه کردی و من هیچ تقصیری نداشتم نه من قبول ندارم .

چقدر اهل کارهای خانه هستید و چقدر همسرتان به شما کمک می کند؟

* من کارهای خانه را خودم انجام می دهم اما در بعضی موارد همسرم از من خیلی جلوتر هستند یکی از این موارد ، اتو کردن است.البته بعضی غذاها مثل کتلت را هم خیلی خوب درست می کنند.

ارتباط شما با مادر شوهر و کلا خانواده ایشان چطور است؟ با توجه به اینکه گفتید جاری تان فامیل تان هم هست مشکلی پیش نیامده؟

*دست در دست هم دهیم به مهر خانواده شوهر را کنیم آباد!!! (با خنده )

خدا روشکر مشکلی باهم نداشتیم.هر چند به نظر من مادر شوهر مثل مادر نیست و عروس هم مثل دختر نخواهد بود اما می شود یک رابطه ی خوب باهم داشت. مادرم همان ابتدای ازدواج به من گفتند :بین مادر و دختر هم اختلاف پیش می آید بین پدر و دختر هم همینطور مگر می شود اختلاف پیش نیاد ؟ اگر صحبتی می شود فکر کن من دارم به شما این انتقاد را می کنم .هیچ وقت به این چشم نگاه نکن که مادر شوهر می گوید. وقتی شما به این دید جلو بروی و زندگی ات را پیش بگیری برای خودت راحت تر می شود و راحت تر می توانی زندگی کنی بهتر می توانی تصمیم بگیری .من هم همین روش را پیش گرفتم و موفق بودم. مادرهمسرم هم من را کمک کردند.مواقعی که مادرم نمی توانستند دخترم رانگه دارند ، ایشان کمک می کردند.

این نقش را چه طوری برای دخترتان توصیف می کنید یعنی از حالا به او آموزش میدهید؟

* نمی خواهم از دخترم تعریف کنم اما نازنین در اوج احساسات و اینکه فرد عاطفی است ، می تواند کاملا منطقی عمل کند. من از همان دوران کودکی اش با او زیاد حرف می زدم و گاهی با نظراتش مرا کمک می کرد. گاهی واقعا آرومم می کرد. من تعجب می کردم وقتی می دیدم چقدر حرفش منطقی است.
هم می توانم بگویم در ذاتش بوده و هم اینکه من خیلی در این مورد برایش صحبت می کنم .

من و دخترم در مورد موضوعات مختلف حرف می زنیم. وقتی از مدرسه می آید از دوستانش و از محیط مدرسه می گوید، همیشه سعی می کنم آن نکاتی که باید در زندگی به کار ببرد و همیشه مد نظر داشته باشد برایش بگویم و به او می گویم که هیچ وقت تحت تاثیر احساساتش قرار نگیرد البته احساسات خیلی خوب است ولی بیشتر سعی کندکه براساس فکر و منطقت جلو برود .

در خلوتان دوست دارید بیشتر چه کاری کنید؟

*همه جور کاری را دوست دارم . خواندن قرآن و دعاهای روزها ، خرید رفتن باخانواده ،انجام وظایف یک خانم در خانه و….

چند سوال کوتاه

یک بیت شعری که همیشه زمزمه می کنید؟

* گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید….

البته شوهرم می گویند تو چه غمی داری تا من رو داری که نباید غمی داشته باشی (با خنده) …..

-بهترین دوست شما؟

*می تونم بگم مادرم و همسرم

– مجری مورد علاقه تان ؟

* مجری سال های دور خانم بیدمشکی

– بهترین غذایی که می پزید ؟

قورمه سبزی هام معروفه

– غذایی که بیشتر دوست دارید ؟

فسنجون خیلی دوست دارم

-سوره یا دعایی که بیشتر مورد توجه تان است ؟

سوره الرحمن و واقعه ،دعای مجیر جزو دعاهای هر روز من است و البته سوره انعام را هم خیلی نذر می کنم .

-در بین معصومین علیهم السلام بیشتر به چه کسی متوسل می شوید ؟

به حضرت علی علیه السلام. البته به همه امام ها ارادت خاصی دارم ، ولی به هر حال این توفیق و سعات نصیبم شده که هر سال ماه رمضان سفره ای در منزلم بر پا می کنم به نام سفره حضرت علی علیه السلام که سفره ی بسیار ساده و بی ریایی است. بدون هیچ گونه تشریفات و تجملات امروزی و تا به حال نشده که چیزی بخواهم و برآورده نشده باشد و همچنین حضرت اباالفضل علیه السلام .

ممنون که امروز مهمان ما بودید و خاطرات خوشی را برای مان تداعی کردید و حرف آخرشما:

آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما و کاربران سایت ایران مطلب دارم…..

یک دیدگاه

  1. زندكي نامه مجري مشهور حسين اكبري رو بزنيد توي سايت و سوال از شمادارم اسمه واقعي مامان حسين اكبري جيه؟كنجكاوم بدونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: کپی کردن مطالب غیر قانونی است