جمعه , فروردین ۱۰ ۱۴۰۳
خانه / مجریان تلویزیون / راحله امینیان: شمیرانی هستم!

راحله امینیان: شمیرانی هستم!

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 10 میانگین: 3.1]
راحله امینیان
راحله امینیان

راحله امینیان – چهره آشنایی است و نیاز به معرفی ندارد. عصرها که از کار روزانه پای برنامه «به خانه برمی‌گردیم» می‌نشینیم صدای آرامش بخش او را می‌شنویم که ما را به مهربانی دعوت می‌کند. راحله امینیان اصالتاً شمیرانی و اهل محله کاشانک است. از خاطراتش در خانه پدربزرگ، بازی‌های دوران کودکی، باغ‌های کاشانک و دورهمی همسایه‌ها به نیکی یاد می‌کند. «راحله امینیان» فعالیت در رادیو را درست ۲۰سال پیش آغاز کرد. ۲سال بعد در سال ۱۳۷۸ هم به عرصه اجرا در تلویزیون قدم گذاشت. دانشجوی مقطع دکترا در رشته روان‌شناسی است و چندسالی می‌شود در محله اقدسیه ساکن شده. با او به پسکوچه‌های محله کاشانک و زادگاهش رفتیم.

شما با اجرا در برنامه «به خانه برمی‌گردیم» بیشتر از اجرا در برنامه‌های دیگر تلویزیونی در ذهن مخاطب ماندگار شده‌اید. یکی از علت‌های آن هم لحن آرامش بخش و کلام دلنشین شما در این برنامه است. چگونه می‌شود در دنیای پر تنش امروز این آرامش را در رفتار و گفتارمان بیاوریم؟
مخاطبان بسیاری به من می‌گویند لحن آرامی داری. واقعیت این است که بارها با دنیایی از تنش و استرس و فکر و خیال، برنامه اجرا کردم. از ابتدای کارم همیشه قبل از ورود به استودیو مکث می‌کنم. بسم‌الله‌ می‌گویم و از خدا می‌خواهم تنش و استرس را از من دور کند. بعد از اجرای برنامه دوباره همه آن تنش‌های رها شده پشت در استودیو مال من می‌شود. گاهی خانواده یا کسانی که از مشکل من باخبرند برایم دلسوزی می‌کنند که چطور توانستم آن همه استرس را مدیریت کنم. من معتقدم مردم و مخاطبان گناهی ندارند. آنها هم بعد از یک روز کاری، خسته از سرکار برگشته و می‌خواهند برنامه‌ای را تماشا کنند. حق‌شان این نیست که از جانب من مجری هم ناراحتی ببیند. البته همین که خیلی‌ها به من می‌گویند چقدر آرامش داری، مسئولیت مرا سنگین‌تر می‌کند.
همین مدیریت استرس مهم‌ترین مسئله این روزهای ما شهروندانی است که در کلانشهر تهران زندگی می‌کنیم. شما چه راهکاری را تجربه کردید که می‌توانید استرس روزمره را کنترل کنید؟
باور دارم که یک فکر خوب یک روز آدم را تغییر می‌دهد. انتظار نداشته باشیم که این فکر خوب را دیگران به ما تقدیم کنند. بیدار که می‌شویم به خودمان بگوییم قطعاً امروز بهترین روز زندگی ماست. گفتن این جمله به مرور چنان قوت قلبی می‌شود که به این باور می‌رسیم که امروز بهترین روز زندگی ماست. شاید بگویید این دروغ است. ولی این دروغ قشنگ در ذهن شما تأثیر مثبت دارد. در روان‌شناسی می‌گوییم وقتی خوب فکر کنی، اتفاق خوبی برایت رقم می‌خورد. با اندیشه خودمان خالق شرایطیم.

پس حسابی از رشته تحصیلی‌تان در زندگی بهره‌می‌برید. گویا به دندانپزشکی خیلی علاقه داشتید؟
رشته تجربی خواندم و فقط به دندانپزشکی فکر می‌کردم. رتبه کنکورم به قبولی در تهران نمی‌رسید. اما در شهرستان می‌توانستم دندانپزشکی بخوانم. من هم تک دختر خانواده هستم و اصلاً نمی‌خواستم برای تحصیل به شهرستان بروم. از آنجا که خداوند بهترین‌ها را برای بندگانش می‌خواهد، اتفاقاً روان‌شناسی خیلی به روحیه من نزدیک است و با توجه به شغلم و تعاملات اجتماعی و ارتباطاتی که دارم، خیلی به من کمک کرده. همان سال ۷۶ که دانشگاه قبول شدم در رادیو هم مشغول نویسندگی شدم. اگر دندانپزشکی قبول می‌شدم که دیگر نمی‌توانستم در این شغل فعالیت کنم. اما اگر قرار باشد روزی شغل دیگری غیر از این داشته باشم فقط به دندانپزشکی فکر می‌کنم نه شغل دیگری.
 نخستین روز‌کاری شما در رادیو اول فروردین ۷۶ است که با سمت دستیار سردبیر وارد این عرصه شدید. ورود به دنیای اجرا و تلویزیون چطور برای‌تان رقم خورد؟
تا سال ۷۸نویسنده برنامه رادیویی در گروه اجتماعی و فرهنگ و هنر رادیو تهران بودم. سال ۷۸ به من پیشنهاد دادند که تست اجرا در تلویزیون بدهم. برنامه‌ای با عنوان «برپا برپا» برای گروه سنی نوجوان را اجرا می‌کردم. بعد از آن هم تجربه‌های دیگری داشتم از جمله برنامه «تا مهر»، «آفتاب شرقی»، «شهر سلامتی»، «صبح تهران»، حضور در شبکه جام‌جم و از ۱۱سال پیش تا به حال هم در برنامه «به خانه برمی‌گردیم» اجرا دارم.
موافقید که فعالیت‌تان در سال‌های اخیر کمتر شده است؟
من خانواده محور هستم. نقش همسری ومادری‌ام را پر رنگ‌تر از حضورم در برنامه‌های تلویزیونی می‌دانم. دخترم باران، کلاس چهارم است. از وقتی رفت کلاس اول به شدت حجم کارهایم را کم کردم. الان هم هفته‌ای ۳ روز سرکار می‌روم.

اوقات فراغت را چطور می‌گذرانید؟
بهترین تفریح من در خانه است. یعنی کارهای خانه و رسیدگی به امور منزل حال مرا خوب می‌کند.
واقعا؟
بله. من به خانواده‌ام وابسته‌ام و شعاری دارم که سعی می‌کنم در برنامه به خانه برمی‌گردیم هم به اشکال مختلف تکرار کنم. برای اینکه حال خانه خوب باشد باید حال خانم خانه خوب باشد. ورزش را هم به‌طور جدی دنبال می‌کنم. معتقدم ورزش نقش بسیار مثبتی در دورکردن استرس‌ها و سلامتی دارد. برای ورزش کردن بهانه نیاوریم. همه بوستان‌ها وسایل و تجهیزات ورزشی دارد. دانشجوی دکترای روان‌شناسی هستم و درس می‌خوانم. همه اینها اوقات فراغت من را تشکیل می‌دهد. تعریف من از اوقات فراغت این است.
و اگر بخواهید مکان تفریحی در شمیران را برای گشت‌وگذار انتخاب کنید؟
به یاد روزگار کودکی لواسان و روستای آهار را انتخاب می‌کنم. بیشتر اوقات برای تفریح به آهار می‌رفتیم. البته امامزاده داود(ع) هم زیاد می‌رفتیم. حالا دیگر بافت لواسان هم عوض شده و ویلاها جای باغ‌های لواسان را گرفته است.

جزء‌خوانی ماه مبارک در مسجدجامع کاشانک
ماه رمضان‌ها هم در محله حال و هوایی بود. هر روز در همین مسجدجامع کاشانک برای خانم‌ها جزءخوانی قرآن برپا بود. ما دختربچه‌ها هم همراه مادرمان به مسجد می‌رفتیم. بعد از جزءخوانی ونماز ظهر و عصر، دور هم می‌نشستند و حال و احوال می‌کردند. این جلسات دورهمی خودش نوعی تبادل تجربه و رفع مشکل بود. همسایه‌ها در کنار هم احساس آرامش می‌کردند. این گعده‌ها و دورهمی‌ها نوعی مشکل‌گشایی بود. هزینه‌ای هم نداشت. ولی نتیجه خوبی داشت. حالا در آپارتمان‌ها و برج‌ها حتی اسم همسایه‌مان را نمی‌دانیم. چه برسد به احوالپرسی و حل مشکل.

از من می‌پرسند شما هم نان می‌خری؟
من هم خرید خانه را انجام می‌دهم. هنوز هم برای مردم عجیب است که ما هم خرید می‌کنیم. در صف نانوایی از من می‌پرسند شما هم نان می‌خری؟ ما هم زندگی معمولی داریم درست مثل همه مردم. البته این سؤال‌ها را به حساب لطف مردم می‌گذارم.
می‌خواهند سر صحبت را باز کنند. گاهی هم فروشنده مرا می‌شناسد و گران‌تر می‌فروشد. در رفت و آمد‌های روزمره بارها و بارها خانم‌ها از من می‌پرسند چطور روسری‌ات را می‌بندی و چطور سنجاق می‌زنی. من هم برایشان توضیح می‌دهم.
یکی دیگر از بارزترین سؤال‌های مردم این است که تکلیف غذاهایی که در برنامه به خانه برمی‌گردیم پخته می‌شود، چه می‌شود. یا می‌گویند چرا پزشک کم صحبت کرد و بارها درباره زمان برنامه پیشنهاد می‌دهند. من هم برایشان توضیح می‌دهم که برنامه تهیه‌کننده دارد و طبق سلیقه او پیش می‌رود نه من مجری. حتی بسیاری از آشنایان به واسطه اجرای برنامه «شهر سلامتی» از من سؤالات پزشکی می‌پرسند و راهکار می‌خواهند.

فعالیت کانال‌های تلگرامی محله‌های  
عضو کانال تلگرامی محله کاشانک هستم. یکی از خوبی‌های تکنولوژی همین است که الان هر محله شمیران برای خودش کانال تلگرامی دارد و کماکان از این طریق با هم در ارتباط هستند و از حال هم خبر دارند. من یکی از کاندیداهای مسابقه «سه ستاره» بودم. بدون اینکه بدانم هم‌محلی‌ها لطف کردند و در کانال تلگرامی از هم خواسته بودند تا به من رأی بدهند. این هم خودش عرق محلی است. من هم به شمیران و محله‌ام عرق دارم.

تهیه مستند از امکان گردشگری
افتخار می‌کنم شمیرانی هستم و شمیران را دوست دارم. با مسئول گردشگری شهرداری نشستی داشتم و درباره تهیه مستندی درباره امکان گردشگری شمیران صحبت کردیم. اگر این مستند تهیه شود، جاذبه‌های مختلف شمیران معرفی می‌شود. شمیران بالاترین میزان موقوفات را دارد. موقوفاتی که ارزش مکانی بالایی دارند. هویت محله‌ها باید معرفی شود تا جوان‌ترها بهتر شمیران را بشناسند. برای ساخت این مستند به همکاری همه شمیرانی‌ها احتیاج داریم. اتفاق خوبی است که امیدوارم بیفتد.

قبرستان فراموش شده کاشانک
کاشانکی‌ها هفته‌ای یکبار در قبرستان محلی کاشانک جمع می‌شدند و برای اهل قبور فاتحه می‌خواندند. این هم علتی بود تا همدیگر را ببینند و احوالپرسی کنند. ساخت‌وساز که شد شکل و شمایل این قبرستان محلی از بین رفت و برخی قبور از بین رفت. پدر مادرم در آن قبرستان دفن شده بود. الان سنگ قبرها تخریب شده و چند قبر باقی مانده. مابقی فضای سبز شده. این قبرها هم پشت آپارتمان‌های ساخته شده قرار گرفته و از دید رهگذران به دور است. فقط قدیمی‌ها یا کسانی که عزیزی را آنجا دفن کرده باشند، از وجود این قبرستان با خبرند.

جشن عید فطر در خانه پدربزرگ
ما بچه‌ها از یک هفته به عید فطر مانده بی‌تاب بودیم که امسال هم برای جشن عید در خانه پدربزرگ دور هم جمع می‌شویم یا نه. مادربزرگم را مامان جان صدا می‌کردیم. منتظر بودیم مامان جان زنگ بزند و ما را دعوت کند. صبح زود همگی در مسجدجامع کاشانک جمع می‌شدیم و نماز عید می‌خواندیم. مامان جان برای ناهار آش رشته و لوبیا پلو درست می‌کرد. ما هم تا می‌توانستیم در حیاط بازی می‌کردیم. مرور خاطره دورهمی‌ها وقتی بزرگ‌ترهای فامیل زنده بودند، هنوز هم شیرین است.

تاسوعا و عاشورا در محله
یادش به خیر! محرم‌ها در محله کاشانک. عجب حال و هوایی داشت. عصر تاسوعا همراه با دسته عزاداری کاشانک از همین خیابان نصیرآبادی به محله نیاوران و حصاربوعلی می‌رفتیم. روز عاشورا هم دسته عزاداری آن محله‌ها به کاشانک می‌آمدند. در این رفت‌وآمد علاوه بر شور و حال عزاداری و سینه‌زنی، دیدارها هم تازه می‌شد. خودش نوعی صله ارحام برای هم‌محلی‌ها بود. از حال هم باخبر می‌شدیم.

بن بست مادر
این بن‌بست در محله کاشانک به نام بن‌بست مادر است. اشرف سادات قیدی، مادربزرگ پدرم بود. همه اهل محل به او مادر اشرف سادات می‌گفتند. خانه مادر اشرف سادات با حیاط بزرگ و درخت‌های سرسبزش داخل این بن‌بست بود که حالا آپارتمان شده. مادر اشرف سادات هم در همان قبرستان قدیمی کاشانک دفن شد. بسیار زن مؤمنی بود و به دلیل سیادتش مورد توجه اهل محل بود و نذر او می‌کردند.  من فقط یک خاطره خیلی دور از ایشان دارم که یکبار آمدیم خانه‌شان و به من انار داد. مسجد ولی‌عصر(عج) هم از مساجد قدیمی محله است که می‌گویند به دلیل داشتن نسخ خطی ادعیه و قرآن در کتابخانه مسجد، سال ۵۷ توسط ماموران ساواک در بحبوحه انقلاب به آتش کشیده شد.

مطابق جامعه ایرانی اسلامی رفتار کنیم
رعایت حقوق شهروندی را جدی‌تر بگیریم. در حد شعار نماند. رعایت نکردن حقوق شهروندی در ‌شأن یک جامعه ایرانی اسلامی نیست. من تلاش می‌کنم تا این مسائل را رعایت کنم. هیچ کجای دنیا راننده شیک‌پوش از داخل ماشین آخرین مدلش، آشغال بیرون نمی‌ریزد.

منبع: همشهری محله

۱۲ دیدگاه

  1. تیتر را که دیدم فکر کردم دارید مسخره اش میکنید ! چه تیتر سبکی

  2. مزخرف ترین برنامه شبکه تهران ،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: کپی کردن مطالب غیر قانونی است