Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
شب عید سال۱۳۴۰ بود. دیگ سمنو وسط حیاط خانه مادر شوهر فاطمه قلقل میزد. نذر امسال دیر شده و کشیده بود به شب سال تحویل. آتش زیر اجاق سمنو الو میکشید. فاطمه نفسش را تازه کرد، نشست پای اجاق و پوست سیر و پیازها را ریخت توی آتش.