سحر قریشی یكی از بازیگران جوانی است كه پلههای ترقی را خیلی زود و سریع طی كرد و به یك چهره محبوب و پركار در عرصه بازیگری تبدیل شد. هرچند زندگی و حرفه او در این سالها بسیار مورد هجوم حواشی و شایعات قرار گرفت، ولی او با قدرت و تلاش به كار خود ادامه داد و هرگز تسلیم نشد تا جاییكه حالا با قدرت در مقابل حواشی میایستد و به آنها پاسخ میدهد. او كه به گفته خودش پسر خانواده است! رابطه بسیار نزدیكی هم با برادرش دارد. سپهر برادر سحر قریشی است كه برعكس خواهرش علاقه زیادی به بازیگری ندارد! با سحر قریشی همصحبت شدیم تا از ایدهآلهای زندگیاش بگوید، از رابطهاش با اعضای خانواده، نگاهش به زندگی، حواشی و شایعات و ایدههایی كه برای آینده در ذهن دارد. . .
باید بگویم كه نه تنها نگاه اعضای خانواده، بلكه نگاه همه نسبت به من تغییر كرده و توقعشان از من خیلی بالا رفته است؛ حتی در انتخاب نقشها و كارهایی كه بازی میكنم خیلی مرا نقد میكنند و چون شخصیت واقعی ام میشناسند زمانیكه خبر حاشیهای از من منتشر میشود چه در كار چه خارج از آن، واقعا مرا نقد میكنند؛ مثلا اینكه چرا فلان فیلم را بازی كردی كه این بازخورد منفی را داشته باشد و برایت حاشیهسازی شود و البته در مورد كارهای خوب هم تشویق میكنند ولی بیشتر در مورد بدها صحبت میكنند. امروز وقتی با خانوادهام بیرون میروم، مادرم دیگر نسبت به علاقه و واكنش مردم عادی رفتار میكند ولی گاهی اوقات خیلی كلافه و خسته میشود؛ مثلا زمانی که برای صرف شام به رستوران میرویم، آنقدر كه من از جایم بلند میشوم تا با مردم عكس بیندازم یا جواب سلام و احوالپرسی آنها را بدهم، خانوادهام كلافه میشود؛ به همین خاطر ترجیحا زیاد با من بیرون نمیآیند یا مثلا زیاد نمیتوانم به خانه اقوام بروم و معمولا تلفنی با آنها در ارتباط هستم. این قضیه برای خانواده خودم حل شده است ولی همچنان برای خاله و عمو و دایی و. . . جای سوال دارد.
عدم حضور در مراسم خانوادگی!
متاسفانه چند وقت پیش عروسی پسرخالهام بود و من نتوانستم به آن جشن بروم. در این نوع مجالس همیشه با لباسهای پوشیده و ساده حاضر میشوم ولی با تمام این تفاسیر باز هم عكس میاندازند و كافی است این عكس در فضای مجازی منتشر شود که برای من مشكلات زیادی به همراه دارد. به همین خاطر ترجیح میدهم شركت نكنم تا مسئلهای هم نداشته باشم. خانوادهام این موضوع را درك كردهاند ولی برخی از اقوام با تمام توضیحاتی كه به آنها از طرف خود و خانوادهام داده میشود قانع نمیشوند. متاسفانه نگاه برخی از افراد جامعه ما به قشر هنرمند یك نگاه منفی و بدبین است؛ اینكه ما خیلی ثروتمند هستیم و زندگی سالمی نداریم! من به همراه چند تن از دوستان به مكه مشرف شده و آنجا توسط برخی هموطنان خودم مورد فحاشی قرار گرفتیم. ما هم مانند بقیه افراد این جامعه برای پولی كه دریافت میكنیم زحمت میكشیم. برخی خیلی راحت به خودشان اجازه میدهند و بدترین حرفها و تهمتها را در فضای مجازی عنوان میكنند. این دوستان وقتی در شرایط ما قرار بگیرند مطمئن هستم كه نمیتوانند یك روز تحمل كنند، مصداق این است که آواز دهل شنیدن از دور خوش است. . .
راز تنها شدن هنرمندان. . .
این مسائل باعث شده خیلی تنها باشم. من حتی به تعداد انگشتان یك دست هم دوست صمیمی ندارم، آشنا و همكاران زیادی اطرافم هستند ولی دوست صمیمیای كه واقعا به او اطمینان كامل داشته باشم، ندارم. گاهی پیش آمده كه با عوامل كار برای فیلمبرداری به شهرستان میرویم و برای خرج كمتر مجبور میشوند من را با یك همكار خانم هماتاق كنند ولی من قبول نمیكنم و با خرج خودم یك اتاق جداگانه میگیرم. قصد بیاحترامی و جسارت ندارم، چون همه همكارانم را دوست دارم ولی اگر به فرض یك عكس در حالیكه در شرایط استراحت هستیم با هم بگیریم و این عكس خیلی اتفاقی لو برود دیگر تمام است. شاید این موضوع باعث شود كه بگویند من كلاس میگذارم ولی به خاطر از مسائل حاشیهای که ممکن است برایم به وجود بیاید چنین رفتار میکنم. متاسفانه پیش آمده كه عكس شخصی و خانوادگی بازیگران قبل از ورود به عرصه بازیگری در فضای مجازی پخش شده است كه برای من هم این مساله رخ داد و از شخص مورد نظر شكایت كردم. گناه اینكه این عكس پخش شد گردن من نیست؛ گناهش گردن كسی است كه عكس را پخش كرده؛ همچنین كسی كه عكس را دید و او هم آن را پخش كرد. اگر آدم به خدا اعتقاد داشته باشد و یك لحظه خودش را جای آن بازیگر قرار دهد این كار را نمیكند و آبروی كسی را نمیریزد.
تجربه بزرگی كه كسب كردم
در این سالها «نه گفتن» را یاد گرفتهام. در این شش سال از لحاظ كاری خیلی ضربه خوردهام. اوایل كارم بارها شده بود كه سر كاری میرفتم كه از كارگردان تا عوامل همه مبتدی بودند و مشخص بود كه فیلم واقعا بد خواهد شد ولی توان نه گفتن را نداشتم. گاهی فیلمنامه خوب بود و كارگردان اولین كارش بود و كار واقعا بد میشد. گاهی دوستانم به من میگویند كه سحر خواهش میكنم فیلمهای بد بازی نكن. امروز دیگر فیلم بد بازی نمیكنم، گاهی پیش آمده كه فیلم چهار سال پیش ساخته شده و به دلایلی از پخش بازمانده بعد از چهار سال اكران میشود؛ یعنی زمانی ساخته شده بود كه نه گفتن را بلد نبودم و فیلم آبروی این چند سال پیشرفت من را میبرد. امروزه اصلا با كسی تعارف ندارم و خیلی راحت نه میگویم. اوایل خیلی آدم صبوری بودم ولی الان دیگر آن صبوری را هم كنار گذاشتهام. سینما اجتماع خیلی بزرگی است و در این شش سال تجربیات خوب و بدی كسب كردهام كه اگر به عنوان كارمند در جایی مشغول بودم سالهای سال برای كسب این تجربیات زمان لازم داشتم.
یك تغییر بزرگ در زندگی
در گذشته خیلی آسیبپذیر بودم و حرفهایی هم كه پشت سر من میزدند باعث آزار و رنجش من میشد. ولی امروز دیگر حرفهایی كه پشت سر من گفته میشود برایم اهمیتی ندارند و این برای من تغییر بزرگی است؛ به عنوان مثال اوایل كارم در مصاحبهای از من پرسیده بودند كه چه رنگهایی را دوست دارم و من هم جواب دادم. چند سال بعد از آن مصاحبه، در یك مصاحبه دیگر از من در مورد رنگهای مورد علاقهام سوال شد و من رنگهای دیگری را اسم بردم. مصاحبه كننده شروع كرد به نقد كردن كه چقدر شما آدم بیثباتی هستید، چقدر متغیر و. . . اما مصاحبه كننده به این فكر نمیكند كه شاید سحر قریشی چهار سال پیش كه مثلا عاشق رنگ سرخابی بود دیگر دیدگاهش از هر نظر تغییر كرده و الان آن رنگ برایش در اولویت نیست.
چون ما بازیگر هستیم باید. . .
من عاشق غذا و غذا خوردن هستم. غذایی نیست كه شما اسم ببرید و من بگویم از آن بدم میآید، اما یک زمانی من كه عاشق غذا بودم تا غذا جلویم میگذاشتند حالم بد میشد. افسردگی فقط برای همسایه نیست و سراغ همه میآید. شاید كسانی باشند كه به این مشكل دچار باشند و اطلاعی از آن نداشته باشند. افسردگی سراغ من هم آمده بود. بعد از انجام چكاپ كامل، كلسترول خونم هم بالا بود. با پیشنهاد دكتر رژیم غذاییام را تغییر دادم و با تصمیم خودم سراغ گیاهخواری رفتم. در همان زمان برای یك برنامه به همراه چند تا از همكاران به دزفول دعوت شدیم. لطف كرده بودند و مراسم ناهار در هتل برای ما ترتیب داده بودند. من از میز غذا عكس انداختم و غذایی سر میز بود كه اسمش را از میزبان پرسیدم و ایشان گفتند كباب گنجشك، یعنی معروفترین و لذیذترین غذای دزفول. آن زمان من گیاهخوار بودم و این كباب را نخوردم و اگر آن زمان گیاهخوار نبودم شاید كباب گنجشك را میخوردم و به هیچكس هم ربطی نداشت.