جمعه , اردیبهشت ۷ ۱۴۰۳
خانه / مصاحبه با بازیگران و هنرمندان / مصاحبه با محسن تنابنده

مصاحبه با محسن تنابنده

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

یکی ازعادت هایم این بود که پول هایم را تا می کردم و از آنجایی که همیشه عاشق کیف بودم عشق این را داشتم که تمام عیدی هایم را توی آن کیف بگذارم و در جیب عقب شلوارم بگذارم.

چه چیزی را در آیین نوروز بیش از همه دوست دارید؟

از بچگی عید برای من مساوی بودن با نو شدن و خریدن کفش و لباس تازه. یادم است در هر شرایطی که بودیم حتی اگر وضع خانوادگی خیلی وضع مهیا و خوبی نبود، هر طور بود با گریه یا …. من باید کفش و لباس عید می خریدم. اما همیشه شب های عید برای من شب های آزاردهنده ای بود و نمی توانستم بخوابم.

چرا؟!

به دلیل اینکه اگر عید صبح زود بود من کفش و لباس نویی که خریده بودم را می گذاشتم بالای سرم و خوابم نمی برد. شب های عید برایم به ذوق پوشیدن لباس های نو، شب های بیخوابی بود، تا صبح هزار بار بلند می شدم و به کفش هایم نگاه می کردم و همه اش معطل این بودم که عید برسد. قبل از این هم که سال تحویل شود لباس هایم را می پوشیدم و بعد از اینکه توپ تحویل سال را می زدند با لباس های نویی که داشتم می رفتم و جلوی در می ایستادم چون خیلی دلم می خواست همه من را با آنها ببینند و بگویند “چه پسر تمیزی، چه لباس های قشنگی پوشیده …” از این ماجرا خیلی لذت می بردم . یادم است با وسواس خیلی عجیبی یکی، دو روز مانده به عید لباس هایم را از کمد بیرون می آوردم و آنها را می پوشیدم و به مادر می گفتم قد شلوارم را تغییر دهد و یا هرچیز را که به نظرم نامناسب می رسید، درست کند.

پررنگ ترین خاطره ای که از عید نوروز در ذهن تان مانده چیست؟

خاطرم هست پدرم یک سال از مکه برایم یک ساعت مچی آورده بود که خیلی مردانه و به دست من بزرگ بود. در شلوغی های نزدیک عید فرصت نکردیم که بند این ساعت را کوتاه کنیم و بالافاصله عید که شد به مسافرت رفتیم و خاطرم هست به محض اینکه دستم را پایین می گرفتم این ساعت از دستم می افتاد و به همین خاطر در تمام طول سفر هر جایی که می رفتیم در آن سیزده روز عید دستم بالا بود که ساعت از دستم نیفتد.

آدم ها وقتی بزرگ می شوند تعریف خیلی از مسائل برایشان تغییر می کند. فکر می کنید ” نو شدنی” که از آن صحبت می کنید هنوز برای شما معنی دار است؟

بله. هیچ سالی را تا به حال در زندگی ام نداشته ام که موقع نوروز نو نشده باشم و کفش و لباس نو نخریده باشم. برایم خیلی کار جذابی است و هیچ وقت هم نشده که من روز عید را با اینکه شکل کارمان خیلی سخت است، سر کار باشم. هر جوری شده روز عید را روز تعطیلی می دانم.

کفش و لباس نو را بیشتر دوست داشتید یا عیدی گرفتن را؟!!

بچه که بودم عیدی گرفتن برایم جذاب بود و بیزار بودم از اقوامی که پول نقد نمی دادند و مثلا خودکار یا دفترچه صد برگ بهم می دادند یا کتاب داستان یا… به نظرم این خیلی کار بدی می آمد فکر می کردم باید پول بدهند به خاطر اینکه من عاشق پول بودم و دوست داشتم که همه به عنوان عیدی به من پول بدهند و بعدش اگر خودم دلم خواست می روم و کتاب می خرم. یا هر چیز دیگری را دوست دارم می خرم. خیلی ها می دانستند که این یک سنت است و باید که یک عیدی بدهند. مثلا در بچگی یک دفعه یک کتاب قطوری به دستت می دادند و اصلا این را در نظر نمی گرفتند که آن کتاب در آن مقطع خیلی با سن من تناسب ندارد و فقط برایشان مهم بود که این سنت را به جا آورند چیزی را به عنوان عیدی هدیه بدهند اما من عاشق این بودم که پول بگیرم. یکی ازعادت هایم این بود که پول هایم را تا می کردم و از آنجایی که همیشه عاشق کیف بودم عشق این را داشتم که تمام عیدی هایم را توی ان کیف بگذارم و در جیب عقب شلوارم بگذارم. پول ها را آنچنان تا می کردم و در کیف می گذاشتم که جیب عقب شلوارم که کیف در آن بود خیلی بزرگ می شد و لذت می بردم از اینکه وقتی جایی می رفتم که مثلا یک نوشابه بخرم یک دسته بزرگ پول از جیبم درمی آوردم و از وسط آن به اندازه پول یک نوشابه در می آوردم و به دست فروشنده می دادم در آن سن لذت می بردم از اینکه آن آقای فروشنده ببیند چقدر پول در کیفم است.

امروز هم دوست دارید عیدی بگیرید یا اینکه فکر می کنید دیگر نوبت شماست که عیدی بدهید؟

الان دیگر عیدی دادن را دوست دارم به دلیل اینکه از این کار بیشتر لذت می برم.

رابطه تان با سفرهای نوروزی چطور است؟ دوست دارید در تعطیلات عید سفر کنید یا ماندن در تهران و دید و بازدید را ترجیح می دهید؟

بر خلاف آدم هایی که می گویند تهران عیدش قشنگ است به دلیل اینکه خلوت می شود، من اینطور فکر نمی کنم. به دلیل اینکه تهران را با همه چیزش پذیرفته ام و دوستش دارم حتی ترافیک اش را. ولی با این حال دوست ندارم در تعطیلات نوروز لحظه ای در تهران باشم به دلیل اینکه سفر کردن در این روزها را خیلی دوست دارم. همیشه قبل از عید با دوستان مان محاسباتی می کنیم که دسته جمعی برای تعطیلات به جایی برویم که تا به حال تجربه اش نکرده ایم. 

برچسب‌ها: محسن تنابنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: کپی کردن مطالب غیر قانونی است