سه شنبه , خرداد ۲۹ ۱۴۰۳
خانه / تازه های تلویزیون، سینما و تئاتر (صفحه 186)

تازه های تلویزیون، سینما و تئاتر

تو را کدامین چشم می‌بیند

اولین مصاحبه من در روزنامه کیهان سال۹۰ و در حسن‌آباد فشافویه، با خانواده جانباز شهید سیداسدا… طباطبائی‌نیا، درست یک روز پس از تشییع پیکر این شهید گرانقدر بود. آن روز را به‌خوبی به یاد دارم؛ در منزل شهید حال گفت‌وگو با خانواده ایشان بودم که کم‌کم بر تعداد حاضران افزوده …

ادامه نوشته »

ایجاد حس‌مثبت به فضای خانواده و ازدواج

مرکز خیریه فرهنگی احیای اندیشه و سیره علوی با یک دهه سابقه فعالیت در زمینه خانواده و مسائل مربوط به آن، به‌صورت هیأت امنایی و با مدیریت محمدصالح طیب‌نیا در شهر اصفهان اداره می‌شود. سید‌احمد حسینی‌بهارانچی، مدیر اجرایی فعلی نشر مهرستان می‌گوید: با تصمیم هیأت امنای مجموعه، انتشارات مهرستان فعالیت …

ادامه نوشته »

تجدید قوا برای تلاش بیشتر

روزی که خبر دعوت آقای قرایی، مدیرکل روابط‌عمومی سازمان صداوسیما را از اعضا یا بهتر بگویم، خانواده «قفسه کتاب» شنیدم، تعجب کردم و کمی دو به شک شدم که آیا واقعا از سر کتاب‌دوستی است یا از آن دست حرکت‌های برخی مدیران برای ارائه گزارش کار به بالادستی‌ها و امثالهم.

ادامه نوشته »

ترین‌های جایزه جلال

از سال ۱۳۸۷ که اولین دوره جایزه جلال آل‌احمد برگزار شد تا به امروز که پانزدهمین دوره آن در پیش است، نویسندگان و ناشران متعددی توانسته‌اند جوایز ادوار گوناگون این جایزه مهم ادبی کشور را نصیب خود کنند.

ادامه نوشته »

سختی‌های سفر یک زن به کشوری جنگزده

من قبلا به دلایل مختلف، بارها به سوریه رفته بودم؛ ولی همه سفرها قبل از جنگ و درگیری‌های سوریه بوده. وقتی بعد از جنگ، آن هم اواخر جنگ یعنی سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ میلادی به این کشور رفتم، وضعیت خیلی متفاوت‌تر از آن چیزی بود که در سفرهای قبلی‌ام دیده …

ادامه نوشته »

سکون تا حرکت، سکون تا فریاد

حرکت اصلی‌ترین نکته کتاب «صور سکوت» است. حرکتی که از گمشدگی سرچشمه می‌گیرد. داستان حول محور گمشدگی چهار نسل از یهودیان خوزستان شکل گرفته است. گمشده‌ای که نشانه‌هایش‌ در ‌آسمان است اما عقل خودخواه ومنفعت‌طلب بزرگان کنیسه شهر اثراتش را در زمین پاک کرده‌اند. در حالی که منافع بزرگان کنیسه …

ادامه نوشته »

روایتی کاملا زنانه

اولین‌ بار نام گلستان جعفریان با یک کتاب پیش چشمم آمد، «همه سیزده‌سالگی‌ام» خاطراتی از یک اسیر آزادشده ایرانی، بعدها نوشته‌هایش در کتاب «روزهای بی‌آیینه» چشمانم را به تماشای عشق نشاند و اکنون در کتاب «پاییز آمد» یک بار دیگر من را پای عشقی کشاند که در پاییز شکل گرفت.

ادامه نوشته »

دیدار با مدیری کتابخوان!

بعد از چند سال و چند ماه و چند روز که تهران به خودش برف ندیده، حتما لازم بود امروز برف ببارد. امروز که‌ سربالایی جام‌جم را‌ باید بالا می‌رفتیم که حتی با کفش‌های عاج‌دار‌ هم بکس‌وباد کنیم. همین شد که چند تا از بچه‌ها در گل و شل گیر …

ادامه نوشته »
error: کپی کردن مطالب غیر قانونی است