Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
اولین روزهای اردیبهشت بود؛ ماهی که از هر جهت بهار است. امسال بهار گیاهان، بهار کتاب و روزهای آخر رمضان خط رو خط شده بود. ساعت یازده شب آخرین شب ماه رمضان بود که میثم رشیدی مهرآبادی زنگ زد و من در حالی که داشتم دنبال آن شالی که با مانتویم هماهنگ است، میگشتم سعی میکردم القا کنم بیخیال نشسته و به طرحش گوش میدهم. اولین جلسه ما همان شب در حاشیه هیأت برگزار شد. طرحش خیلی به دلم نشست: