برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]
شب عید نوروز به درگاه شهر کرمانشاه رسیده بود. صدای قاشقزنی بچهها تو کوچه پسکوچههای تنگ کرمانشاه، آسمان ساکت و آرام آخرین شب اسفند را به رقص و شادی واداشته بود. عطرگل، کاسه چینی را پر از نخودچی و سنجد کرد و منتظر دسته کودکان ایستاده بود. کلون درحیاطشان همراه صدای دست و شادی کودکان نواخته شد. سلانه سلانه به طرف در راه افتاد، شکم سنگین اجازه چستی و چالاکی را از او ربوده بود. چفت در را باز کرد.