Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
روز پرآفتاب و ساکت ۱۳مهر سال ۱۳۳۷ نجفآباد بود. خانمسلطان نمکها را کف دستانش ریخت و سایید. دستش را روی شکم بزرگش گذاشت: «آروم بگیر». آفتاب مهر هنوز جان داشت. نفس داشت که مشباقر در چوبی حیاط خانه کاهگلی را پرسروصدا باز کرد.