«جوانترین مجری رادیو و تلویزیون»؛ مژده لواسانی ۲۳ساله ۲۰سال است که دارد توی رادیو برنامه اجرا میکند. فکر میکنم سابقه قابل قبولی برای یک جوان باشد! همین یک دلیل کافی بود تا ما سراغش برویم و با او درباره این روزهای رسانه و آسیبهایی که در حوزه جوانان متوجه آن است صحبت کنیم. چرا که پس از سال ها برنامه سازی در رادیو و تلویزیون می توان او را جوانترین کارشناس در حوزه رسانه هم دانست. او در حال حاضر سردبیر و مجری اصلی برنامه «بسته پیشنهادی» در رادیو صدای آشناست و برنامه «عصر خانواده» در شبکه دو سیما را اجرا می کند. هرچند که نسل جوان هم سن و سالش شاید او را با اجرای «کبوتر دات کام» بیشتر بشناسند.
بین اجرای رادیو و تلویزیون به کدام یک علاقه بیشتری دارید؟
یک نوع عشق در رادیو نهفته است. یک نوع جادو بین تو و میکروفن و یک دنیا مخاطب. شاید به این دلیل که ارتباط اسیر زرق و برق تصویر نمیشود. البته اجرای تلویزیون را هم خیلی دوست دارم، این قدر که اگر روزی اعلام کنند دیگر نمیتوانی اجرای تلویزیونی داشته باشی، دلم خیلی میگیرد. در نهایت در هر دو اینها سعی کردهام مژده لواسانی بمانم؛ مثلا به من بارها گفتهاند که در برنامه خانواده کمی شیطنت خودت را بگیر! خیلی تلاش کردم در قامت یک برنامه خانواده عمل کنم ولی خودم را محدود نکردم. در واقع کنترل کردم ولی دچار خودسانسوری نشدم.
یعنی شما هر طور که خودتان دلتان میخواهد اجرا میکنید؟
بالاخره ضرورت هایی هم وجود دارد! برنامهساز میگوید برنامه من ویژه خانواده است و این شرایط یک اجرای شستهرفته بزرگسالانه را میطلبد و اجرای تو باید خانومانهتر باشد. اگر فرد دیگری جای من بود تا به حال زیر این همه فشار کاملا اجرایش عوض میشد و اصلا به آدم دیگری تبدیل میشد ولی من مقاومت و خودم را حفظ کردم. اگر اینها را کنار میگذاشتم همان اجرایی میشد که باقی سالهاست مشغول انجام آن هستند و هیچ اتفاق جدیدی هم نمیافتاد. من همیشه دوست دارم چیزهای جدید را تجربه کنم و دنباله روی صرف نباشم. الان ما در برنامه بسته پیشنهادی در رادیو همینطوری کار را پیش میبریم. من به عنوان مجری اصلی با گپ زدن با سایر دوستان برنامه را جلو میبریم که این یک ساختارشکنی در رادیو بود و همتا نداشت و ندارد. البته بابت این ساختارشکنیها تاوان هم زیاد دادهام.
خیلی چیزها در رسانه ما تابو شده. فکر میکنید چطوری میشود از تابوها فرار کرد؟ از کلیشهها و برنامههای تکراری؟ مثلا چرا همه میخواهند از برنامه موفقی مثل نیمرخ کپیبرداری کنند به جای اینکه کار نویی ارائه دهند؟
برنامهسازان ما فکر میکنند که چون مخاطب به این اجرا عادت کرده سلیقهای همسان با کلیشهها دارد. ما وقتی یک کار جدید ارائه کنیم، امکان پس زدن مخاطب وجود دارد و تمام نگرانی تهیهکنندگان در این سالها همین بوده و همین ترس هم باعث تکرار و به وجودآمدن تابوها شده. خیلی از اینها اصلا تابو نیست. مثلا به من میگویند که خیلی تحرک داری! همه نگرانیشان همین است. اصلا توجه ندارند که این نسل از جنس خود ما هستند و ما هم شبیه آنهاییم و همینطور ما را قبول میکنند. همین بچههای دهههای ۶۰ و ۷۰؛ من گاهی به این دهه هفتادیها غبطه میخورم که اینها چقدر فوقالعاده و بینظیرند و خیلی از ما جلوترند. پس مخاطب با ما است و نباید از این مسائل بترسیم. همین برنامهسازان میآیند تا یک برنامه ترکیبی مثل «نیمرخ» بسازند. همه میخواهند این کار را بکنند اما یادشان رفته که آن برنامه در مختصات زمانی و اجتماعی خاصی قرار داشت که الان جواب نمیدهد. سال ۷۷ که این برنامه شروع شد ما در دوران نوجوانی و کودکی خود بودیم ولی الان شرایط خیلی عوض شده و قطعا قالب نیمرخ به روز نشده شکست میخورد. کمااینکه ما تا همین امروز با همین نسخه کلی برنامه ترکیبی گفتوگومحور ساختهایم که شکست خوردهاند. دو نفر مجری نوجوان میگذارند بعد پلاتو، پلاتو، پلاتو. در ذهن خودشان یک چیز ساختهاند به اسم عادت. چون مخاطب مثلا فلان برنامه خانواده با یک اجرای سنگین جواب داده ما هم باید این فرمان را بگیریم و به همان سمت برویم تا ته خط! نمیخواهند از خودشان نوآوری داشته باشند. خوشبختانه من با ریشه محکمتری که در رادیو دارم دستم بازتر است. به واسطه همین سابقه در رادیو میایستم، از طرحم دفاع میکنم و همان را جلو میبرم. خب این ماجرا در تلویزیون وجود ندارد. شاید چون هنوز به جایگاه تثبیت شدهای مثل رادیو در آن نرسیدهام. این عدمتثبیت من در تلویزیون به واسطه قانون اجرا یا در رادیو یا در تلویزیون صورت گرفته. من بعد از «نیمرخ» و «کبوتر دات کام» از تلویزیون رفتم و سال ۹۰ با «به خانه برمی گردیم» به شبکه ۵ برگشتم. شاید این راه در آینده سهلتر و آسانتر شود، اما ماجرای امروز چنین است. تا جایگاه ویژه نداشته باشی نمیتوانی از یک طرح جدید یا آوانگارد دفاع کنی و به اجرا برسانیاش.
شاید هم این ماجرا به جوان بودن شما ربط پیدا میکند؟
وقتی به تیم برنامه «به خانه برمیگردیم» ملحق شدم، آقای نظری و دیگران یک دهه بود که این برنامه را در دست داشتند و من به عنوان نخستین مجری جوان، برنامه خانواده باید اجرا میکردم. در این برهه هم مسئله اجرا مطرح بود و هم پذیرش از طرف مخاطب. واقعا سخت بود. اینچنین سختیهایی وجود دارد و اینکه همکارانت حرف تو را قبول میکنند یا نه! حدودا ۱۷ سالم بود که دو طرح به صورت همزمان به رادیو ارائه کردم که در یکی هم سردبیر بودم و هم مجری. هر دو هم قبول شدند. همان موقع همه جبهه گرفتند که «دارید رادیو را میدهید دست چه کسی؟ یک دختر ۱۷-۱۶ ساله، مگر میتواند از عهدهاش بر بیاید؟! و… »، این حرفها بود تا زمانی که برنامه روی آنتن رفت و از خودش دفاع کرد. معتقدم هرکسی میتواند که با شانس و پارتی و… وارد رسانه شود، ولی فقط کار او است که تضمینکننده بقایش میشود.
یعنی جبههگیری علیه نسل جوان در فضای رسانه وجود دارد؟
جبههگیری علیه من از طرف مدیران نبود، بلکه از طرف همکاران و پیشکسوتان بود. من فکر میکنم که ما هیچگاه از اعتماد به نسل جوان ضرر نکردهایم. الان حماسه هشت سال دفاع مقدس را داریم، فرماندهان جنگ بیشترشان جوان بودند. حرفم این است که ایران هیچگاه از اعتماد به جوانها ضرر ندیده. حالا در رسانه هم بهترینهای ما، جوانان خلاق هستند که اگر بسترش فراهم شود، حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
با توجه به اینکه رسانه یک عنصر شکلدهنده ذهن نسل آینده است به عنوان یک فعال رسانهای جوان فکر میکنید دو طرف دعوا چه باید بکنند که به تعامل برسند؟ جوانها اقدام کنند یا مدیران و دستاندرکاران؟
تعامل باید بین طرفین شکل بگیرد. من میبینم که در چند سال اخیر عدهای وارد رادیو شدهاند که الفبای رسانه را هم بلد نیستند، ولی به واسطه علاقه یا چیزیهای دیگر وارد شدند و برایشان هم فرقی ندارد که اینجا باشند یا جای دیگر فعالیت کنند. من اینها را نمیگویم. من آن دسته جوانانی را میگویم که صرف نظر از سن شناسنامهای خود، ذهنی پر از اطلاعات و خلاقیتهای روشن دارند. اگر این فرد را کمی هدایتشان کنند و دستشان را باز بگذارند، نتایج درخشانی به بار مینشیند. متاسفانه مقداری این بحث کمیت سنی بر کیفیت ماجرا چنبره زده. دیده شده که علیه یکیک برنامهسازان جوان خوب گارد گرفته شده، خب تقصیر او چه چیزی است؟ آیا باید او را تنها به دلیل جوان بودن محکوم کرد؟
گفتید عدهای الفبای رسانه را هم نمیدانند. یعنی رسانه ملی این قدر راحت هرکسی را وارد سیستمش میکند؟
نه! خدا را شکر در زمینه مجریگری دانشکده صدا و سیما برنامههای خوبی تدارک دیده. همینطور در نویسندگی و غیره، اما پروسه ورود به این سیستم خیلی سخت است. چند سالی است که در رادیو جوان، باشگاه رادیو جوان نیرو میپذیرد. آنجا بستری فراهم شده که بچههای خوشفکر الفبای رسانه را یاد میگیرند و بعد رادیو جذبشان میکند. الان در رادیو دورههای سردبیری، نویسندگی و… داریم ولی باز همان مبحث ورود تا حدودی مشکل است. شاید این ماجرا بیشتر در مورد تلویزیون صدق میکند. آنجا هنوز خیلی سیستماتیک نیست.
با توجه به اینکه شما هم در رسانه شنیداری فعالیت داشتهاید و هم رسانه تصویری، فکر میکنید نسل جوان با کدامیک از آنها ارتباط بهتری برقرار میکند؟
در دوران طلایی رادیو مخصوصا رادیو جوان این صدا بود که طرفدار بیشتری داشت. البته رادیو به خاطر نداشتن جذابیت تصویر و گذری بودن مخاطب کمتری نسبت به تلویزیون دارد. اما یک موضوع کلی وجود دارد که برنامه هرچه بیشتر نزدیک به جنس جوان باشد، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. چیزی که هماکنون شاهد آن نیستیم بهخصوص در سیما که جوانان به علت فقر برنامه مختص خودشان در حال رها کردن آن هستند.
نشاط و هیجان دو تا از مولفههای اصلی جوانی و جوانی کردن است. چیزهایی که فقر آنها را در برنامههای تلویزیونی به شدت احساس میکنیم. این خلأ از کجا نشأت میگیرد؟ برنامهسازان یا مدیران؟
حلقه مفقوده این ماجرا فکر جوان و خلاق است. الان خیلی از تولیدکنندگان برنامهها جوان نیستند. حداقل اینکه اتاق فکر این دست برنامهها باید با اکثریت جوانان تشکیل شود وگرنه دغدغههای این نسل را نمیتوانند در رسانه منعکس کنند. یک تیم خوشفکر و حرفهای. بعد هم مسئله سیاستگذاری شبکهها مطرح است. الان شبکه سه باید در این راستا حرکت کند، ولی به جز نمونههای کم که البته موفق هم بودند چیز زیادی مشاهده نمی شود. صرف نظر از همه اینها، همین الان هم اگر یک برنامه باکیفیت ساخته شود، مورد اقبال قرار میگیرد.
خود من به فکر ساخت برنامه در تلویزیون افتادهام، ولی مناسبات در آنجا آنقدر پیچیده است که افق چنین حرکاتی اصلا روشن نیست!
راستی خود شما چهطور پایتان به رادیو باز شد؟
برای نخستین بار در سه و نیم سالگی وارد رادیو شدم. خاله من تهیهکننده پیشکسوت رادیو هستند و من را به برنامه «سلام کوچولو» معرفی کردند. نخستین شروعم اینطور بود. نخستین جملهای هم که گفتم را خوب یادم هست. «سلام من مژده خانوم لواسانی هستم»! همان موقع گفتند که این مجری است که اینطور برنامه را شروع کرده. از همان موقع که به ساختمان رادیو در میدان ارک میرفتم با بزرگانی همچون میکاییل شهرستانی و دانیال حکیمی بزرگ شدم تا اینکه در ۱۰سالگی نخستین اجرای زنده را در برنامه «بوی گل آفتاب» انجام دادم.
غیر از رادیو و تلویزیون فعالیتهای دیگری هم دارید؟
حقیقتا از بچگی بیشتر وقتم را صرف رادیو و تلویزیون کردهام که البته از نتیجه اش هم راضی هستم. اما خب بهدلیل علاقهای که به ادبیات و سینما دارم بهطور جدی پیگیر هر دو حوزه هستم. شعر می گویم و در دورههای تخصصی رمان جناب محمد حسن شهسواری در شهر کتاب مرکز شرکت کردم و مشغول سروساماندادن به رمان اولم و قصه های کوتاهم هستم، البته اگر رادیو و تلویزیون به لحاظ زمانی اجازه دهد! گاهگاهی کار تئاتر می کنم. در هجدهسالگی تئاترهای مذهبی «خورشید پس ابر» و «آفتاب هشتم» را نویسندگی و کارگردانی کردم که در بیشتر دانشگاه های سراسری ایران اجرا شد و هرسال هم اجرا داریم. ضمنا به جهت رشته تحصیلیام که حقوق هست در این رابطه هم فعالیت دارم.