Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
نگاه از پنجره بلند و مهآلود سالن گرفتم و سمت میز چوبی چرخیدم. آخرین برش کیک را قورت دادم و تهمانده نسکافه را روی آن سر کشیدم. کف دست چپ را کنار صورت گرفتم و از جمع دوستان جدا شدم. دور جایگاه نویسندگان پر از عکاس بود. هرچه منتظر ایستادم نیامد. از چند عکاس سراغش را گرفتم.