مسعود روشن پژوه 1343 در كرمان به دنیا آمد. به دلیل شغل پدرش كه ارتشی بود به بسیاری از شهرهای ایران سفر كرده و هر كدام از مقاطع تحصیلیاش را در یك استان گذرانده است. او شهرت خود را مدیون مجریگری در برنامه «مسابقه محله» میداند. روشنپژوه كه از تئاتر به تلویزیون آمده است از كودكی خودش و دلایلی كه موجب شده از برنامهسازی كودك فاصله بگیرد، میگوید. او كه شیوه متفاوتی در اجرا نسبت به دیگر مجریان دارد. معتقد است برنامهسازی مردمی هنوز هم برای مردم ما صورت نگرفته است.
اولین بار كه پای تلویزیون به خانه شما باز شد چیزی خاطرتان هست؟
بله، اولین تلویزیونی كه داشتیم سیاه و سفید مبله بود كه با چراغهای بزرگی شروع به كار میكرد. این چراغ باید گرم میشد تا تلویزیون شروع به كار كند. سختترین لحظات عمرم آن زمانی بود كه باید چراغ گرم میشد تا تلویزیون شروع به كار كند.
شما خیلی تلویزیون نگاه میكردید؟
بله، چون سرگرمی بسیار خوبی بود. هر چند نهاین تعداد شبكه و نه اینقدر برنامهسازی وجود داشت. اما در كنار بازیها و شیطنتهایم، تلویزیون یكی از سرگرمیها و تفریحاتی بود كه خیلی دوستش داشتم.
از نگاهكردن تلویزیون چه خاطرهای دارید؟
اولین بار كه تصاویر تلویزیون برایم رنگی شد خیلی خوب به خاطر دارم. بازیهای واترپلوی آسیایی بود كه از تلویزیون به صورت رنگی پخش میشد. برای ما كه همیشه تصاویر را سیاه و سفید دیده بودیم، آن آب آبیرنگ و توپ زرد خیلی جذاب بود.
فكر میكردید روزی برسد كه خودتان در این قاب جادویی باشید؟
به این شكل كه مجری شوم، خیر. اما فعالیتهایی در مدرسه داشتم كه این حس را در من ایجاد كرده بود كه در كارهای نمایشی موفق خواهم شد. فكر میكردم بازیگر میشوم برای همین به سراغ تئاتر رفتم.
در خانوادهتان كسی در اجرا و نمایش فعالیت داشت؟
خیر، پدر من نظامی بود و شاید به همین دلیل هم كمی با اینگونه فعالیتها مخالفت میكرد و كسی در خانواده هم به سراغ این حرفه نرفته بود.
بازیگری در تئاتر چه طور بود؟
من چند سال تئاتر كار كردم كه همین مسأله كمك بسیاری در مجریگری به من كرد.
اولین حضورتان در تلویزیون به چه شكلی بود؟
به واسطه تئاتر برای یك سریال تلویزیونی به اسم «عاطفه» انتخاب شدم. من نقش یك امدادگر را بازی میكردم. البته بگویم آن وقتها خیلی جوان بودم!
شما كه بازیگر بودید چگونه مجری شدید؟ اینها از هم دور نبود؟
من كار كردن در تئاتر را دوست داشتم. از طرفی مجریگری هم یك نوع بازیگری است با این تفاوت كه شما میزانسن ندارید، یعنی كسی به شما نمیگوید در كدام لحظه دقیقا باید چه كار كنید و دستتان بازتر است. روزی كه برای گرفتن حقالزحمهام به تلویزیون آمده بودم، آقای سماواتی كه مشغول تهیه یك برنامه جدید بودند تست مجریگری میگرفتند. دست من را هم گرفت و بخوبی خاطرم هست به پارك ساعی رفتیم و من آنجا تست مجریگری دادم و پذیرفته شدم.
اجرا در یك برنامه زنده، آن هم برای اولین بار باید خیلی سخت باشد.
خیلی از برنامههای آن زمان به شكل ضبطی پخش میشد. برای همین فرصت كمی برای اجراهای زنده بود كه بیشترش هم در ایامی مثل دهه فجر یا جشن نیكوكاری صورت میگرفت. خاطرم هست اولین اجرای زنده من در یكی از جشنهای نیكوكاری اتفاق افتاد. برای این كه كمك رسانی مردم را نشان بدهیم به یكی از مراكز جشن نیكوكاری رفته بودیم و من برای اولین بار اجرای زنده داشتم. اجرای برنامه زنده خیلی سخت است، چون باید حواست باشد رشته كلام از دستت در نرود و مخاطب خسته نشود و استفاده از فیالبداهه هم كه جای خود دارد.
باور دارید كه شما با مسابقه محله شناخته شدید؟
همینطور است. درست است كه در اعیاد یا همان جشنهای نیكوكاری و انقلاب به سراغ مردم میرویم و بین آنها برنامه اجرا میكنیم، اما اسم این برنامهسازی مردمی نمیشود، بلكه مانند گزارشی از یك اتفاق است. به نظرم حتی هنوز هم به برنامهسازی مردمی نرسیدهایم. وقتی این اتفاق میافتد كه بتوانیم نقش مردم را در برنامههای تلویزیونی پررنگ كنیم. اسم گزارشهایی را كه گرفته میشود، نمیتوان گذاشت برنامهسازی مردمی! زیرا گزارشی از سطح شهر است كه از زبان مردم گفته میشود، اما شاید بتوان گفت مسابقه محله به این نوع برنامهسازی نزدیك شده است.
پس علت این استمرار چند ساله همین است؟
بله، شاید بتوان گفت مسابقه محله ركورددار یك مسابقه تلویزیونی برای كودك و نوجوان است كه بعد از گذشت این سالها هنوز دوام آورده و مخاطبهای خودش را از دست نداده و جذابیت دارد. دلیلش حضور خود بچهها با آداب و رسوم مختلف از همه نقاط كشور میتواند باشد و مهمتر از همه صداقت بچههاست كه حتی بزرگترها را هم پای تلویزیون مینشاند.
شما در اجرای این برنامه به شهرهای مختلف سفر میكنید، پرجمعیتترین جایی كه بچهها برای حضور در مسابقه شما جمع شدند، كجا بود؟
تفت یزد. به جرات میتوانم بگویم آن روز حدود 3000 نفر جمعیت آمده بود؛ جمعیتی كه نه از طرف مدرسه و نه از طرف هیچ
جای خاصی سازمان دهی نشده بود و فقط خود بچهها به محلی كه برای اجرای مسابقه در نظر گرفته بودیم، آمدند.
فكر میكنید اجرای مسابقه محله تا كی میتواند جذابیت داشته باشد؟
بعضی دوستان پیشنهاد كردند برنامه را تغییر دهیم و با شكل و شمایلی جدید به اجرایش بپردازیم. تغییر در یك برنامه تلویزیونی با تعریف كنونی اش شامل طراحی صحنه و دكور میشود، اما با جمعیتی كه میآید و شلوغی بچهها فكر میكنید چیزی هم از دكور باقی بماند؟ از طرف دیگر مسابقه محله تنها برنامهای است كه بین بچهها میرود نه این كه بچهها را به برنامه خود بیاورد. این همان برنامهسازی مردمی است كه گفتم و ما توانستهایم كمی به آن نزدیك شویم. فكر میكنم روزی كه تصمیم بگیریم بچهها را به برنامه بیاوریم و خودمان پیش بچهها نرویم آن روز دیگر جذابیت نخواهد داشت.
شما چرا از اجرای كودك و نوجوان فاصله گرفتید و به سراغ اجرای بزرگسال رفتید؟
متاسفانه یا خوشبختانه بچههای ما دیگر آن بچههای چند سال پیش نیستند. خیلی آگاهتر شدهاند و دیگر نمیشود با چند كارتون معمولی و چند عروسك سرگرمشان كرد. همین برنامهسازی را برایشان سخت میكند كه نیازمند هزینه خیلی زیاد است تا بشود یك برنامه موفق داشت. اگر به كشورهای بزرگ دنیا هم نگاه كنیم میبینیم هزینهای كه برای برنامهسازی كودك و نوجوان اختصاص میدهند خیلی بیشتر از بزرگسال است. متاسفانه من در حال حاضر نمیتوانم به آن چیزی كه در ذهن خودم برای برنامهسازی كودك و نوجوان دارم، برسم. برای همین مجبور شدم از این فضا فاصله بگیرم.
شما از اجرای كودك و نوجوان فاصله گرفتید و مجری بزرگسال شدید و حالا خوانندگی هم میكنید.
من خواننده نیستم. ببینید آنقدر برنامهسازی میشود و مجریها میآیند و توصیه میكنند كه دیگر گوش مردم پر شده است. حالا به قول شما این خوانندگی من وسیلهای است تا بتوانم حرفهایم را طور دیگری بیان كنم كه به دل مردم بنشیند. مثلا اگر قرار است راجع به خنده حرفی بزنم میگویم «خنده برای دردای دنیا درمونه/ سختی دنیا با خنده سهل و آسونه…» و این شاید همان حرفی باشد كه یك مجری میآید میایستد و به مردم میگوید. فكر میكنم اگر حتی یك نفر یكی از این شعرها را با خودش تكرار كند و رویش تاثیر بگذارد ما كارمان را درست انجام دادهایم.
شما جزو مجریهای قدیمی تلویزیون هستید، اما اجرایتان هیچ وقت شبیه مجریهای دیگر نبوده است و همیشه سعی كردهاید مخاطب را بخندانید.
ممنون از لطف شما. باید بگویم بعضی دوستان كه برنامه اجرا میكنند، آنقدر برنامه را جدی میگیرند كه حد ندارد. كارشناسی را برای حضور در برنامه شان آوردهاند، اما از جایی به بعد خودشان به جای آن كارشناس حرف میزنند و حتی كارشناس را مجبور به شنیدن حرفهای خودشان میكنند! دلیل این تفاوت شاید نداشتن فن بازیگری است. میدانید زمانی كه انقلاب پیروز شد به دلیل فعالیتهایی كه برخی مجریها داشتند آنها را كنار گذاشتند و از مجریهای رادیو كه چهره آشنایی برای مخاطب نداشتند، اما فنبیان خوبی داشتند، استفاده كردند. برای همین مجریگری به شكل قالب كلیشهای در آمد كه این دوستان با فنبیان قوی حرف میزدند، اما توانایی حركت و ایجاد جنبوجوش در برنامه را نداشتند. این كلیشه حتی حالا هم ادامه دارد و وقتی كسی این كلیشه را میشكند، مطمئنا دیده میشود. بهواسطه كاركردن در تئاتر و دانستن فن بازیگری كه حركت جزو آن است من جزو كسانی بودم كه سعی كردم اجراهای متفاوتی داشته باشم؛ چون مجریگری، اجرای صرف نیست!
حرف آخر؟
مردمی كه یك برنامه را میبینند شاید فقط مجری آن برنامه را ببینند و متوجه تلاشی كه پشت صحنه برای تهیه یك برنامه شده است، نشوند. برای همین از آنها درخواست میكنم وقتی شبكههای مختلف تلویزیون را عوض میكنند روی هر برنامه چند دقیقهای تامل كنند و آن برنامه را ببینند. شاید همان برنامهای باشد كه دنبالش میگردند و با این كار زحمت عوامل از بین نمیرود.
برچسبها: مسعود روشن پژوه
هنوز که هنوزه مثل بچه هست!!! جلف و لوس هم تشریف داره!!!