جمعه , دی ۷ ۱۴۰۳
خانه / مصاحبه با بازیگران و هنرمندان / مصاحبه با مريم معصومي

مصاحبه با مريم معصومي

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]



متولد اسفندماه

متولد اسفند 1365 مي‌‌باشم و افتخار مي‌كنم كه متولد اسفند هستم، بهترين زن سال! (با خنده) اين را همه طالع بيني‌ها مي‌گويند! خانم گلچين هم متولد اسفند هستند و به خاطر همين خيلي با هم خوب بوديم و همديگر را درك مي‌كرديم. ته تغاري ام. هميشه حرف من اول و آخر تصميم‌ها بوده است. داراي ليسانس علوم سياسي، فارغ‌التحصيل دوره‌هاي عكاسي حرفه اي، فارغ‌التحصيل دوره‌هاي بازيگري و كارگرداني استاد سمندريان و فارغ‌التحصيل دوره‌هاي فيلمنامه‌نويسي هستم. در حال حاضر مشغول يادگيري دوره‌هاي تدوين مي‌باشم؛ اعتقاد دارم كه يك بازيگر بايد خيلي با سواد باشد و خام جلوي دوربين نرود. دوتا خواهر دارم كه هر دو متاهل هستند. دوتا هم خواهرزاده دارم. داراي يك برادر متاهل و يك برادر مجرد هستم. با برادر بزرگ‌تر مجردم خيلي صميمي هستيم و مشوق اصلي‌ من در كارهايم ايشان هستند. پدرم بازنشسته و مادرم خانه‌دار هستند. يك برادرم فارغ‌التحصيل برق، يك برادرم ديپلمه، يك خواهرم فارغ‌التحصيل حسابداري و خواهر ديگرم فارغ‌التحصيل دستياري دندانپزشكي هستند.

علاقه به بازيگري

كلا هنر را خيلي دوست داشتم. البته حوصله نقاشي نداشتم، چون يك مقدار اعصابم ضعيف است! (با خنده) موسيقي را هنوز هم خيلي دوست دارم. عاشق ساز ويلون هستم. ولي فرصت يادگيري موسيقي هيچ وقت برايم مهيا نشده است. خيلي عاشق بازيگري بودم. از دوران دبيرستان من كارگرداني و بازيگري مي‌كردم و اكنون اولين عشق زندگي‌ام بازيگري است.بعد از بازيگري عشق دوم من عكاسي است و براي اين كار خيلي سفر مي‌كنم.

ورود به عرصه بازيگري

سال 88 فارغ‌التحصيل شدم و نشستم 8 ماه شديد براي فوق ليسانس علوم سياسي خواندم. مطمئن بودم كه سراسري قبول مي‌شوم و به همين خاطر اصلا در دانشگاه آزاد شركت نكردم و الان پشيمان هستم! سراسري شبانه شهرستان قبول شدم. يك ترم ثبت‌نام كردم ولي بعد بازيگري را ترجيح دادم به اين‌كه دو روز بروم شهرستان و برگردم. انصراف دادم و فوق ليسانس روي هوا ماند! اولين بار در سال 88 بدون هيچ دوره و كلاسي در تله فيلم «كادوي در به در» يوسف تيموري 4، 5 سكانس بازي كردم.از زماني كه اولين كارم پخش شد ديگر خانواده‌ام مشكلي با كارم نداشتند. بعد از آن در كلاس‌هاي استاد سمندريان ثبت‌نام كردم. در آن مدت كار نكردم و صبر كردم دوره‌هايم تمام شود تا پخته جلوي دوربين بروم. بعد از آن دوره‌هاي عكاسي‌ام را شروع كردم.

بازي در سريال «فاصله‌ها»!

در ابتدا مثل 300 تا دختر ديگر رفتم تست دادم و براي نقش ريحانه (دختر عموي سريال) انتخاب شدم. همه كارها انجام شد تا اين‌كه يك روز مانده به فيلمبرداري گفتند كه نظرشان عوض شده! خيلي ناراحت شدم! بعد قرار شد نقش مونا (عروس خانواده) را ايفا كنم. در ابتدا فكر مي‌كردم كه نقش مونا هم جاي كار زيادي دارد و براي همين پذيرفتم؛ ولي وقتي فيلمنامه را خواندم متوجه شدم كه مونا نقشي در كار ندارد و نقش كمي دارد. شايد حكمتي بوده است.

مادر مريم معصومي: مخالف بوديم

خانه دار هستم. دو خواهر و يك برادر مريم ازدواج كردند و فقط مريم و برادر بزرگترش مجرد هستند و با ما زندگي مي‌كنند. مريم از بچگي در همه زمينه‌ها مثل نقاشي، موسيقي و… خيلي با استعداد بود. ولي هيچ وقت دوست نداشتم مريم به سمت هنر و بازيگري برود. مريم مي‌خواست بازيگري – كارگرداني بخواند ولي من به شدت مخالف بودم و مي‌گفتم يا بايد دكتر بشوي يا مهندس كه باعث رنجش مريم مي‌شد. وقتي كه وارد دبيرستان شد رفتم رشته رياضي ثبت نامش كردم ولي وقتي كه فهميد من رشته رياضي ثبت‌نامش كردم خيلي ناراحت شد و گفت من رياضي دوست ندارم و مي‌خواهم علوم انساني بخوانم.با توجه به اين‌كه مرغ مريم خانم يه پا داره! رشته‌اش را عوض كرد. من و پدرش موافقت كرديم كه رشته انساني بخواند به اين شرط ‌كه هر رشته‌اي مي‌خواند دكترايش را بگيرد. هميشه معلم‌هايش دوستش داشتند و مي‌گفتند كه خيلي با استعداد، متواضع و با گذشت و خونگرم است. هميشه نمره‌هايش خوب بود و حتي معدل پيش دانشگاهي‌اش 60/19 شد! در دانشگاه هم نمراتش بالا بود و خيلي زود درس‌هايش را پاس كرد و درسش تمام شد. بعد از ليسانس هم وارد بازيگري شد. من و پدرش اول مخالف بوديم. چون هميشه يك هاله‌اي دور سينما وجود دارد و به آدم استرس مي‌دهد. اولين باري كه مريم رفت جلوي دوربين ما اصلا اطلاع نداشتيم و خانم يك روز آمد و گفت رفتم فيلم بازي كردم! اولين باري كه تصويرش را در تلويزيون ديديم از آن سختي‌ها دست برداشتيم و ديديم كه توانايي‌اش را دارد. من هميشه سعي كردم دخترم را طوري تربيت كنم كه يك خانم كامل باشد براي جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنم و فكر مي‌كنم تلاشم جواب داده است، چون اطرافيان اين را به من مي‌گويند.

ديده شدن در «سه دونگ سه دونگ»

بعد از آن يك تله فيلم بازي كردم به نام «رستوران بختياري» به كارگرداني عليرضا اتفاقيان و نويسندگي عليرضا مسعودي (نويسنده سه دونگ
سه دونگ). در نقش يك دختر زشت و خنگ و لوس! در اين كار با بهنوش بختياري، شهرام قائدي،‌هادي كاظمي و ساعد هدايتي همبازي بودم. بعد از آن در كار سينمايي «اخلاقتو خوب كن» به كارگرداني مسعود اطيابي ايفاي نقش كردم در كنار حامد كميلي، جواد رضويان و الهام حميدي. از بد شانسي يا خوش شانسي من، هيچ كدام از اين كارها تا الان اكران يا پخش نشده است و من در «سه دونگ سه دونگ» ديده شدم.

انتخاب براي نقش منصوره

آقاي احمدلو براي نقش منصوره خيلي خيلي بازيگر ديده بودند حتي خيلي از چهره‌هاي مطرح را كه آنها براي اين نقش انتخاب نشدند. آقاي مسعودي با من تماس گرفتند و گفتند، برم دفتر آقاي صالحيان. زماني كه رفتم دفتر آقاي صالحيان، فروردين ماه بود و فيلمبرداري از اسفند ماه در لوكيشن نانوايي شروع شده بود و دو ماه گروه در نانوايي بودند اما ضبط سكانس‌هاي خانه هنوز شروع نشده بود. رفتم با آقاي صالحيان و آقاي احمدلو صحبت كردم. آقاي احمدلو بعد از چند دقيقه كه باهاشون صحبت كردم بهم گفتند خود منصوره‌اي! خوشحال بودم كه در كنار چنين بازيگران خوبي كار مي‌كنم. سريع با همه به خصوص خانم گلچين صميمي شدم.

درباره نقش

منصوره دختري است كه در خانواده‌اي سنتي و بي‌‌شيله پيله زندگي مي‌كند و بچه پايين شهر است. در خودش سياست‌هايي دارد واسه خودش مي‌برد و مي‌دوزد. دختر خوشحال دلخوش به ازدواج و مستقل شدن و دور از همه هياهويي كه در دنيا است! خيلي جاها مامان و بابايش را ممكن است گول بزند. دوست دارد زود ازدواج كند. منصوره مي‌خواهد از همه تاييديه بگيرد و با آن «ديدي؟ ديدي؟» كه تكه كلامش شده است، حتي اگر حق با او نباشد مي‌خواهد تأييديه بگيرد. الگويش مادرش است و مي‌خواهد مثل آن خانه‌دار باشد، حرف بزند و لباس بپوشد. با برادرانش رابطه خوبي دارد؛ گاهي با آنها دعوا مي‌كند ولي به يك دقيقه نمي‌كشد كه آشتي مي‌كنند. منصوره بعد از ازدواج عوض مي‌شود و همين منصوره ديگه آقا فرشاد آقا فرشاد نمي‌گويد. نظراتم را در مورد نقش به آقاي احمدلو مي‌گفتم كه اگر خوب بود آقاي احمدلو مي‌پذيرفتند.

خاطره

يك روز صبح من گريه كردم! باور مي‌‌كنيد گريه كردم و مي‌گفتم كه چرا نمي‌گذاريد من بخوابم؟! بگذاريد بخوابم؛ خسته شدم! وقت استراحت نداشتيم. آقاي احمدلو  به من گفتند گريه نكن؛ منصوره شدن اين سختي‌ها را هم دارد!

با انرژي‌تر از قبل

وقتي فهميديم امكان دارد كار ماه رمضان روي آنتن برود انرژي ما چند برابر شد و از تداركاتي كه چايي مي‌آورد تا كارگردان همه با انرژي‌تر از قبل كار مي‌كرديم. البته باز هم برنامه عوض شد و قرار بود كار ديگري پخش شود كه دو روز مانده به ماه رمضان زنگ زدند گفتند «آنونس امشب پخش مي‌شود!» و ما خيلي خوشحال شديم! يك روز مانده به شروع ماه رمضان، ما موسيقي متن و تيتراژ نداشتيم! تا لحظه‌اي كه شب اول كار قرار بود پخش شود استرس داشتيم كه دوباره برنامه عوض نشود. در يك روز تيتراژ و موسيقي ساخته شد و چقدر هم تيتراژ زيبايي شده است.

سختي‌هاي كار

حدود چهار ماه فيلمبرداري سكانس‌هاي خانه طول كشيد. خيلي سخت بود براي اين‌كه من در كارهاي قبلي‌ام دير به دير بازي داشتم و سختي كار را احساس نمي‌كردم، بارها و بارها ما سه روز سه روز نمي‌خوابيديم. چون چهار ماه من هر روز كار مي‌كردم. از پنج بعد از ظهر مي‌رفتيم سر كار، 10 صبح فردا مي‌رفتيم خانه! چون قرار بود كار ارديبهشت ماه پخش شود. خيلي كار مي‌كرديم. يعني يك سكانس كه شما مي‌بينيد ما سر سفره نشستيم يك روز كامل طول مي‌كشيد. روز‌هاي اول خيلي برايم سخت بود، در كنار اين بازيگران خوب و بزرگ مي‌ترسيدم كم بياورم.

خانواده سنتي

چيزي كه خيلي در اين كار دوست داشتم اين بود كه اين‌ها واقعا يك خانواده سنتي بودند؛ هيچ وقت روي مبل نمي‌نشستند، پشت ميز ناهارخوري نمي‌نشستند و سفره مي‌انداختند و پسرها بي‌‌جامه‌هاي با مزه‌اي مي‌پوشيدند. خيلي خودشان بودند و واسه هم فيلم بازي نمي‌كردند. با هم بگو مگو مي‌كنند ولي سريعا همه چيز فراموش مي‌شود. كلا سبك اينجور خانواده‌ها را دوست دارم.

شباهت تصادفي

خيلي‌ها از من مي‌پرسند كه نسبتي با خانم گلچين داريد يا نه؟ متاسفانه هيچ نسبتي با ايشان ندارم و شباهتم كاملا تصادفي بود. و حتي تا ضبط اولين سكانس‌ها متوجه اين قضيه نشده بوديم و بعد از ضبط چندتا سكانس گروه زمزمه مي‌كردند كه اين دوتا چقدر شبيه هم هستند. ارتباط من و ايشان خيلي خوب در آمده است و من واقعا باورم شده بود كه دختر خانم گلچين هستم.

مورد توجه قرار گرفتن منصوره

آرزوي من اين بود وقتي اين كار پخش شود مردم يك كوچولو به من فكر كنند. از پخش سومين قسمت به شدت از مردم انرژي مثبت مي‌گرفتم. و ديدم نقش من مورد توجه قرار گرفته بود و اصلا فكرش را هم نمي‌كردم به اين اندازه منصوره را دوست داشته باشند.

خانواده واقعي

هيچ وقت احساس نمي‌كردم كه اين خانواده نصرت عشقي است؛ واقعا احساس مي‌كردم كه اين خانواده ماست و من دختر اين خانواده هستم.كلا انرژي خوبي در كار بود.هر شب سريال را با دقت مي‌
ديدم و سعي مي‌كردم اشكالاتم را دريابم كه براي كارهاي بعدي تكرار نكنم. از اطرافيان نظرسنجي مي‌كنم و مي‌خواهم كه ضعف‌هايم را به من گوشزد كنند.

بداهه گويي‌هاي گروه

با اجازه نويسنده و كارگردان بداهه گويي داشتيم ولي نه به اندازه‌اي كه از متن دور شويم. از نويسنده خوب مان آقاي مسعودي خيلي تشكر مي‌كنم كه هميشه سر صحنه حاضر مي‌شدند و انرژي خوبي را به گروه منتقل مي‌كردند. گاهي اوقات هم كارهايي مي‌كردند كه ما حيرت‌زده مي‌شديم.

تلويزيون بهتر است

كار در تلويزيون، سينما و تئاتر را دوست دارم، ولي اول تلويزيون و بعد به سينما و تئاتر علاقه‌مندم. به نظرم تلويزيون شروع خوبي است.

الگوهاي ايراني

الگوي‌هاي بازيگري خارجي را انتخاب نمي‌كنم، چون اعتقاد دارم در كشور خودمان اساتيد بزرگي چون آقاي انتظامي، آقاي نصيريان، آقاي پرستويي و… داريم كه نيازي نيست از بازيگران خارجي الگوبرداري كنيم. ضمن اين‌كه شرايط بازي در كشور ما با كشورهاي ديگر تفاوت دارد. بازي امين حيايي و باران كوثري را خيلي دوست دارم. آرزو دارم كه با كارگردان‌هاي صاحب‌نام كار كنم.

فيلم با تخمه آفتابگردان!

خيلي فيلم مي‌بينم و اهل سينما و تئاتر رفتن هستم و موقع فيلمبرداري هم اگر وقت كوچكي پيدا مي‌كردم سريع مي‌رفتم سينما. يكي از تفريحات مهم من فيلم ديدن به همراه يك كاسه بزرگ از تخمه آفتابگردان است! وبعد هم تجزيه و تحليل آن فيلم.

اهل كار خونه نيستم

اصلا اهل آشپزي و كار خونه نيستم. در خانه دست به سياه و سفيد نمي‌زنم! خيلي كم پيش آمده كه ظرف بشورم، مگر اين‌كه مجبور شوم! اما امان از روزي كه آشپزي كنم! با اين كه تجربه ندارم اما دست پختم عاليه!

زندگي من در چهار كلمه!

به شدت ورزش مي‌كنم. ورزش اصلي من شنا و بدن سازي است. زندگي من در چهار كلمه خلاصه مي‌شود: بازيگري، ورزش، عكاسي و خواب!

كليـــــدواژه

ازدواج: مقدس‌ترين مرحله زندگي

سه دونگ سه دونگ: بهترين كار رمضان 90

شهر: تهران

شاهد احمدلو: بادرايت‌ترين كارگردان جوان

سيروس گرجستاني: بهترين بابا

مرجانه گلچين: نازنين‌ترين زن

زندگي: اجباري‌ترين مرحله زندگي انسان!

خانواده: اساسي‌ترين ركن زندگي

رنگ: آبي

تيم: هيچي!

هنر: زيبا‌ترين حس يك انسان

غذا: ماكاروني

تفريح: مهم‌ترين سرگرمي يك آدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: کپی کردن مطالب غیر قانونی است