برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]
راستش نوشتن درباره کتابها یکی از آسانترین کارها در زندگیام است، و حین خواندن کتابها دربارهشان نتنویسانه مینویسم؛ اما نوشتن درباره این کتاب من را به چالش کشاند. هر سطری که میخواستم بنویسم، چیزی از درون به من نهیب میزد که چه؟ حاجقاسم را که دیگر همه میشناسند، راستش وقتی خواندن کتاب را ادامه میدادم، یک نهیب خارجی هم بود که هی میگفت سوْ وات؟ و ثم ماذا؟ لازم بود کتاب تا پایان خوانش شود.