هر چه از قول نظامیان و سربازها و کسانی که با اشخاص رده بالای کشوری و لشکری رفت و آمد داشتهاند شنیدهایم از این دست اقوال بوده که در نظام، دو ضربدر دو میشود چهار و همه چیز مثل ساعت جلو میرود و عواطف انسانی جایی در این چارچوب منظم ندارد. اما مگر میشود نظامی بر پایه «انسان» تشکیل شود و عواطف و تصمیمگیریهای لحظهای انسانی در آن دیده نشود؟ مگر میشود فرماندهای که قلب دارد و روح، دلش برای سربازی که او هم قلب دارد و روح نگیرد و لحظهای که به دستور نظام او را با بازداشت تنبیه میکند لحظهای چشمهای پسرش را در چهره سرباز نبیند؟ از آنطرف ماجرا هم این اصلا بعید نیست که مقام مسؤولی از چارچوب اختیاراتش تخطی کرده و به زیر دستش طوری اهانت کند که لبهای قانون از توجیه آن بسته بماند.